دوشنبه داشتیم سوره اعلی رو بررسی می کردیم. بحث اصلی سوره در مورد حرکت بود. اینکه انسان نباید توقف داشته باشه، مدام باید در حرکت باشه و در هر مرحله ای که الان قرار داره باید موت کنه هر چه زودتر و در مرجله بالاتر متولد بشه و شروع کنه. یه مثال ساده واسش دوره جنینی است که جنین وقتی از رحم مادر بیرون میاد، در مرحله می میره و در این دنیای جدید دوباره متولد میشه. اینا رو با استفاده از آیه 5 سوره اعلی میشه بدست آورد چون در تفاسیر گفته شده منظور از سیاه شدن گیاه، نابودی نیست بلکه کمال است و گیاه وارد مرحله جدیدی می شود، مثلا تبدیل به بذر می شود برای رشد یک گیاه دیگر. جالب اینجاست که اگه انسان مرتب در حال تغییر مرحله و موت در مرحله قبل و حی در مرحله جدید نباشه، به سرنوشتی دچار میشه که در آیه 13 گفته شده: به آتشی وارد میشه که در آن نه می میرد و نه زنده می شود.
سوالی که پیش میاد اینه که اگه آدم مرتب در حال تغییر مرحله باشه، آرامش چی میشه این وسط؟ اینجوری که به نظر میاد آرامشی نخواهد داشت. و جواب این سوال اینه که قرآن آرامش رو در سکون و ثبات موقعیت نمی دونه بلکه آرامش را فقط در اثر ذکر خدا میدونه(آیات 9 و 10 سوره) و یا آیه "الا بذکر الله تطمئن القلوب". واسه همینه که اگه وسط معرکه هم باشی یاز آرامشت رو از دست نخواهی داد.
دیروز نوبت امتحان این مطلب بود. دیروز یک اتفاقی افتاد و دو ساعت رو مجبور بودم در جایی باشم که کل خاطرات تلخ پارسال رو واسم زنده کرد و در هر دقیقه حس میکردم یه خاطره قدیمی از توی گورستان ذهنم در میاد و زخم های کهنه دلم رو دوباره باز میکنه. ذهنم رو به شدت درگیر کرد. امروز از صبح ذهنم درگیر ماجرای دبروز بود و به شدت سردرد گرفته بودم و اصلا روی کارهام تمرکز نداشتم. مجبور شدم برم یه خورده بخوابم تا سر دردم و اعصابم آروم بشه. به همین راحتی اعصابم بهم ریخته بود. به همین راحتی یاد خدا رو فراموش کرده بودم. به همین راحتی به علمم نسبت به توحید افعالی توجه نکرده بودم. به قول آقای جوادی بعضی ها عالم هستن در یک موضوعی ولی عاقل نیستن و به اون علم عمل نمی کنن...