فقر
به خاطر حرفایی که بهم زده بودن راجع به تفسیر به رای، نمی خواستم دیگه تدبر بنویسم ولی نمیشد. به نظرم کار درستیه و تدبر هیچ ربطی به تفسیر به رای نداره و دیگه دارم به قطعیت میرسم که تدبر باعث پیوند بیشتر با قرآن میشه و جدایی از تدبر و صرف خوندن تفاسیر، شاید نتونه قرآن رو وارد زندگی ما بکنه. خلاصه یه مطلب تو کانالم گذاشتم که اینجا هم میذارم:
تلویزیزون داشت سخنرانی آقای جوادی رو پخش می کرد. ایشون فرمودند: "انسان که میخواد بره پیش خدا باید با خودش هدیه ببره ولی این هدیه باید چندتا ویژگی داشته باشه از جمله اینکه اون هدیه پیش خدا وجود نداشته باشه و ثانیا نبود اون کمال باشه نه نقص. تنها چیزی که این ویژگی ها رو داره، فقر است پس انسان باید با خودش فقر ببره چون همه چیزهای دیگه از جمله علم و کار خیر، همه نزد خدا وجود داره..."
این سخنان بسیار عمیق و زیبای آقای جوادی موجب شد که در مورد آیه 72 سوره احزاب بنویسم:
آخر این آیه اشاره شده که انسان ظلوم و جهول است و به همین خاطر امانت الهی به او داده شده است. پس ظلوم و جهول بودن باید یک ویژگی مثبت و یک امتیاز برای انسان باشد و نه یک نقطه ضعف، که اگر نقطه ضعف باشد با حکمت الهی در تناقض است چون خداوند امانت به این مهمی را به موجودی داده که ظلوم و جهول است و بعد هم همه چیز را مسخر او کرده. مثل این است که شما بخواهید یک امانتی مهم را به کسی بدهید ولی همه سرباز بزنند به غیر از یک نفر که اصلا از اهمیت آن امانتی اطلاعی ندارد و مستضعف فکری است؛ آیا شما آن امانتی مهم و قیمتی را به آن شخص می دهید؟؟ اگر جوابتان منفی است پس نباید توقع داشت که خالق ما با امانتی مهم خود چنین کاری کند.
پس ظلوم و جهول بودن باید یک امتیاز مثبت برای انسان باشد و آن هم علم به جهل و ظلم است که به تعبیر آقای جوادی همان فقر می شود. انسان به علت توانایی علم به فقر شایستگی و لیاقت دریافت امانت الهی را پیدا کرده است و این فقر همان توحید ذاتی است که همه مراتب توحید را در بر دارد. انسان این ویژگی را دارد که اگر مطلب "آ" را فهمید در همان حال می تواند این را هم بداند که نسبت به همان مطلب "آ" جاهل است و این متفاوت است از " تا بدان جا رسید دانش من که بدانم همی که نادانم" چون در این عبارت ادعا می شود نسبت اطلاعاتی که فرد دارد به اطلاعاتی که ندارد تقریبا صفر است در حالیکه فقر چنین است که فرد اصلا نمی گوید اطلاعاتی دارد چون همان علم هم از آن خودش نیست و از خالق است. هر چیزی که دارد در عین حال می داند که واقعا همان چیز را ندارد چون از خالق است و به همین خاطر است که امیرالمؤمنین علی(ع) می فرمایند" علی را به حق علی ببخش". علیِ اول آن علی است که فقر مطلق است و هیچ چیز ندارد چون هرچه دارد از خداست و علیِ دوم آن علی است که آن همه کار خیر و ثواب دارد و وصی پیامبر شده است. درک و فهم این دوگانگی است که انسان را شایسته خلیفه الله بودن می کند...